ساحل دریا آن لاین

ساحل دریا آن لاین

تماس و پیامک به نشریه 09117895385 و ارسال ای میل sada1390@yahoo.com
ساحل دریا آن لاین

ساحل دریا آن لاین

تماس و پیامک به نشریه 09117895385 و ارسال ای میل sada1390@yahoo.com

بیداری اسلامی در نگاه آیت الله تسخیری

 

تهران خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران


- هرگاه صحبت از علمای اسلامی صاحب نظر در جهان معاصر می شود ، نام ایت الله تسخیری را می توان به عنوان یک وزنه با ارزش این مقوله قلمداد کرد،عالمی که معتقد است بسیار ریشه ها و شعارهای بیداری اسلامی در شمال آفریقا و خاورمیانه عربی از انقلاب اسلامی ایران گرفته شده است.

 

 

آیت الله محمدعلی تسخیری در سال ۱۳۲۳ ش مطابق با ۱۳۶۴ ق در نجف اشرف متولد شد. پدرش از روحانیون خوش نام و اهل رامسر تنکابن، یکی از شهرهای غرب استان مازندران بود.محمدعلی تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در نجف گذراند و دروس حوزوی را تا مرحله درس خارج در محضر استادان بزرگی مانند آیات عظام شهید سیدمحمدباقرصدر،خویی، سید محمد تقی حکیم، شیخ جواد تبریزی، شیخ کاظم تبریزی، صدرا بادکوبی و شیخ مجتبی لنکرانی فراگرفت. در کنار آن، دروس دانشگاهی را نیز در رشته ادبیات عرب وفقه و اصول در دانشکده فقه نجف آموخت.

 

 

 وی هم زمان با تحصیل در حوزه علمیه نجف اشرف، دروس رایج حوزوی را نیز تدریس می کرد. او در زمینه شعر و ادبیات عرب نیز از محضر استادان بزرگی مانند آیت الله شیخ محمدرضا مظفر، شیخ عبدالمهدی مطر و شیخ محمد امین زین الدین بهره برد.

 

 

آیت الله تسخیری در آغاز جوانی، با اشتیاق فراوان به شعر و ادبیات عرب روی آورد؛ اشعاری در قالب قصیده به زبان عربی سرود و در مناسبت های مختلف و محافل گوناگون شعر و ادب، سخنرانی های ادبی ایراد کرد. وی در مبارزات سیاسی علیه رژیم بعث عراق حضوری فعال داشت و به همین دلیل به زندان افتاد؛ ولی به یاری خداوند متعال نجات یافت.

 

 

آیت الله تسخیری در سال ۱۳۵۰ به حوزه علمیه قم آمد و نزدیک به ۱۲ سال در درس استادان بزرگی چون آیت الله گلپایگانی و آیت الله وحید خراسانی و آیت الله میرزا هاشم آملی شرکت جست. در این مدت، علوم حوزوی و ادب عرب را در حوزه پاره ای از مراکز علمی و دانشگاهی سراسر کشور تدریس کرد. آیت الله تسخیری در سال ۱۳۵۰ کارشناسی خود را از دانشکده نجف گرفته است. او کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه المصطفی گرفت و از آیت الله العظمی وحید خراسانی و آیت الله العظمی سید کاظم حائری گواهی اجتهاد دریافت کرد.

 

 

 او با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، تمام وقت خویش را صرف امور فرهنگی و تبلیغات اسلامی در داخل و خارج کشور کرد و در راه ایجاد وحدت اسلامی و تقرب و مذهب اسلامی، کوششی خستگی ناپذیر از خود به نمایش گذاشت. آیت الله تسخیری در این مدت، در مناصب فرهنگی و تبلیغی و اجرایی زیر ادای وظیفه کرده است:

 

 

- مشاور عالی مقام معظم رهبری در امور فرهنگی جهان اسلام

 

 - عضو مجلس خبرگان رهبری

 

- رییس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی از زمان تاسیس ۱۳۷۳ تا ۱۳۸۰

 

 - دبیرکل مجمع جهانی اهل بیت (ع) به مدت ۹ سال و عضو شورای عالی آن

 

 - دبیر مجمع جهانی تقرب مذاهب اسلامی

 

 - رییس کمیته هماهنگی فعالیت های مشترک اسلامی در سازمان کنفرانس اسلامی، به مدت ۵ سال

 

 - عضو مجمع فقه اسلامی جده از زمان تاسیس ۱۳۶۲ تا کنون و نماینده حوزه های علمیه ایران و نماینده رسمی مذهب شیعه اثنا عشری در آن مجمع

 

 - استاد دانشگاه امام صادق (ع) در رشته فقه مقارن

 

 - استاد دانشگاه تربیت مدرس در رشته اقتصاد اسلامی

 

 - عضو کمیته فقهی بانک جهانی توسعه اسلامی

 

- عضو دائمی کمیته بررسی چالش های قرن ۲۱ (کارشناسان سازمان کنفرانس اسلامی)

 

 - عضو مجمع زبان عربی دمشق

 

 - عضو هیات امنای موسسه اندیشه اسلامی آل البیت (ع) اردن

 

 - نایب رییس اتحادیه جهانی علمای اسلام (قطر)

 

 - عضو کمیته شخصیت های برجسته سازمان کنفرانس اسلامی

 

 - نایب رییس شورای مشورتی سازمان آیسیسکو

 

 - عضو هیات امنای مرکز آموزش عالی اهل بیت (ع)

 

 - عضو هیات مرکزی رابطه علمای مسلمین (مکه مکرمه)

 

 - عضو هیات امنای مرکز تمدن ها و تنوع فرهنگی مراکش (فاس)

 

 - عضو هیات امنای بنیاد بین الملل غدیر (تهران)

 

 - عضو هیات شرعی مجلس خدمات مالی (با عضویت ۱۸۰ بانک مرکزی و بزرگ) در مالزی

 

 - عضو سازمان بین المللی اسلامی (رتبه بندی موسسات مالی اسلامی) امارات

 

 - رییس کرسی نظریه پردازی علوم قرآنی (تابع شورای عالی انقلاب فرهنگی)

 

 

 آیت الله تسخیری نزدیک به ۴۵۰ مقاله در موضوع های مختلف نوشته که بسیاری از آنها به زبان های مختلف ترجمه شده و در مجلات گوناگون جهان منتشر شده است. او در دانشگاه ها و دانشکده ها و حوزه های علمیه، جلسات درس داشته است و سخنرانی ها و شرح حال و مقالات او در بیش از ۶۵۰ برنامه رادیویی و تلویزیونی به زبان های فارسی و عربی و بیش از ۴۰۰ مجله و روزنامه در سراسر جهان منتشر شده است.

 

 

آیت الله تسخیری بیش از ۳۰ قصیده به زبان عربی دارد. این اشعار در دیوانی به نام اوراق و اعماق چاپ و منتشر شده است. او همچنین ۱۶ کتاب از زبان فارسی به زبان عربی برگردانده و ۱۳ تقریر از درس های استادان خود در فقه و اصول نوشته است و در تاسیس بسیاری از موسسات فرهنگی و اجتماعی بین المللی و برگزاری سمینارهای قرآن در ماه مبارک رمضان در حاشیه نمایشگاه قرآن یا برپایی صدها اجلاس بین المللی و کنفرانس های بین المللی در داخل ایران مشارکت داشته است.


 

 

**

 

از این که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید، تشکر می کنم. بیداری اسلامی قبل از این که تحولی سیاسی باشد، نوعی برانگیختگی درونی به همراه تحول فکری و فرهنگی است و از دگرگونی در نگاه ملت های کشورهای حوزه بیداری حکایت می کند. به نظر شما شاخص های این تحول فرهنگی کدام است و این تحول چگونه اتفاق افتاده است؟

 

چند علت زمینه تحقق این امر را به وجود آورد: یکی از زمینه های مهم، واکنش مردم و توده ها به فشارهای خارجی و توطئه های دشمن و استبداد داخلی بوده است. استبداد آن قدر اوج گرفت که خودش زمینه واکنش های وسیع مردمی را به وجود آورد. در لیبی، در یمن، در مصر و در تونس این زمینه ها به وجود آمد. درباره فشارهای خارجی هم شما می بینید که بن علی واقعا مزدور حلقه به گوش اسرائیل شده بود یا «مبارک» که واقعا آبروی مصری را برد. بنابراین، یک نکته پدیده واکنش در برابر فشار خارجی و استبداد داخلی و حرکت های ضد دینی، همچون منع حجاب و خصوصا در همه زمینه های مربوط به دولت بود. حتی بیماری که می خواست بیاید و در بیمارستان های دولتی معالجه شود، باید حجابش را برمی داشت. این فشارها خیلی عظیم بوده است.

 

پدیده تحرک ضد ظلم، پدیده دومی است که به نظرم موجب افزایش امید به آینده است. مردم وقتی حرکت کردند، حالا فرض کنید حرکتی کوچک یا جزئی، وقتی دیدند چقدر اثر گذاشته است، در عقب نشینی دولت و سقوط آن کارتون های طاغوتی که واقعا دولت های مقوایی بودند، امیدشان بیشتر شد. این سقوط و عقب نشینی های پشت سر هم، امید به آینده توده ها را خیلی افزایش داد و امید به آینده، به تنهایی موجب تحرک عظیمی بود. در قرآن هم دائما بر امید به آینده تاکید شده است؛ مثلا می فرماید (ان تکونو تألمون فانهم یألمون کما تألمون و ترجون من الله ما لا یرجون) (نساء: ۱۰۴) شما اگر ضربه خوردید، به دشمن ضربه هم زدید؛ ولی فرق شما با این ها، این است که شما به الله امید دارید، به آینده امید دارید. یا در جاهای دیگر می گوید (ان وعد الله حق) (فاطر: ۵) یا می فرماید: (ان یمسسکم قرح فقد مس القوم قرح مثله و تلک الایام نداول ه بین الناس) (آل عمران: ۱۴۰) این امید عظیمی است وقتی که من بدانم حرکت و تحول تاریخ در دست خداوند است؛ در دست عدالت مطلق. پس باید صبر کنیم نمی خواهم وارد این بحث شوم.

 

پدیده سومی که در اینجا به دست آمد این است که اعتماد به نفس توده ها بیشتر شد در پی همین عقب نشینی، هم امید به آینده و هم اعتماد به نفس مردم خیلی افزایش یافت. اعتماد سازنده حرکت های اجتماعی است. درباره نکته سوم می توانم بگویم که اسلام گراهایی که قبلا به راه حل جامع توسط دین ایمان داشتند، در قلب این حرکت ها بودند و به برگشت جامعه به سوی اسلام امید داشته اند؛ خصوصا به عنوان نوعی واکنش به اقدام های ضد اسلامی که این رژیم ها انجام می دادند.

 

همچنین معتقدم پدیده دیگری وجود دارد که شاید انسان مستقیم شاهد تأثیرات آن نباشد. آن پیروزی تجارب قبلی و پیروزی امت هایی بود که قیام کردند و بیداری اسلامی را به دست آورد. این پیروزی ها زمینه را برای موفقیت های بعدی به وجود آورد.

 

از قیام بزرگ انقلاب اسلامی ایران بیش از سی سال می گذرد؛ ولی همین قیام سبب شد مردم عراق به فکر حرکت بیفتند؛ مردم لبنان رو به مقاومت بیاورند؛ ملت فلسطین به فکر انتفاضه اول و دوم و ... بیفتند؛ افغانستان به فکر قیام علیه شوروی بیفتد. این زمینه و موفقیت های قبلی سبب شد این ها امید بیشتری پیدا کنند. با موفقیت مردم تونس، مردم مصر موفقیت خودشان را دنبال کردند؛ همین طور مردم لیبی و بحرین. موفقیت در مرحله ای از قیام سبب و زمینه ای می شود برای موفقیت در مراحل بعدی، به نظرم این پدیده ها این معجزه های پشت سر هم را به وجود آورد.

 

البته قبل از هر چیز، لطف الهی را باید در نظر بگیریم و اثر آن را فراموش نکنیم. ما طبق فرهنگ اسلامی مان نباید دائما پیروزی ها را به خودمان نسبت دهیم؛ باید قبل از هر چیز، لطف الهی را اساس موفقیت ها بدانیم (هو الذی ایدک بنصره و بالمومنین و ألف بین قلوبهم لو انفقت ما فی الارض جمیعا ما ألفت بین قلوبهم و اما الله ألف بینهم انه عزیز حکیم) (انفال: ۶۱-۶۲) او هم قدرتمند است، هم حکمت دارد؛ می داند که در چه وقت این تحول باید به وجود بیاید. این ها در حقیقت علل و شاخصه های این قیام ها را نشان می دهد و نحوه تحقق آنها را هم تا حدی به شکل اجمالی بیان می کند.

 

 

 

**زمام دارانی که سقوط کردند، زمانی سقوط کردند که در اوج قدرت بودند و با ایجاد فضای ارعاب و وحشت در کشور، اجازه نمی دادند مردم به قیام فکر کنند و همان حالت دسته جمعی که شما در آینه به آن اشاره کردید، یعنی اجازه تألیف قلوب بین مردم را نمی دادند. چه اتفاقی افتاد که در زمان خاصی، ناگهان این تحول انفجاری به وجود آمد؟ در واقع، این تحول، بخش ظاهری دارد و بخش باطنی. تحول ظاهر، نتیجه آن تحولات باطنی بود که در میان این ملت ها و مردم به وجود آمد. درباره این تحول باطنی چه نظری دارید؟

 

 

 

تحول باطنی به تراکم تجارب نیاز دارد. شاید گاهی هم تحول سریعی رخ دهد و به لطف الهی بارقه هایی به وجود آید، ولی تحول در امت به تراکم تجربه ها نیاز دارد. شاید آیه قرآنی (ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم) (رعد: ۱۱) به این نکته اشاره می کند. در واقع تغییر «ما بالانفس» تغییری تاریخی و اجتماعی است. این تغییر و تحول به آسانی به دست نمی آید. معتقدم حتما تفکرهای اصلاحی قبلی ها این گونه بوده است؛ از زمان سید جمال الدین اسدآبادی، کواکبی و دیگران ... و اصلاحیون در شمال آفریقا از جمله بن بادیس در الجزایر، ابراهیمی در الجزایر، بن عاشور در خود تونس و حرکت های علمای زیتونه که بن عاشور از جمله آنها و بزرگ ترین احیا کننده علم المقاصد است. علم المقاصد قبلا در زمان غزالی مطرح بود و الشاطبی آن را به صورت تئوری درآورد و بن عاشور همان را شرح و بسط داد. این ها اصلاح طلبان بزرگی بودند. آثار فکری این اصطلاح طلبان بسیار موثر بود و یکی از نکاتی که خیلی هم موثر بود، همان پدیده هایی است که در پاسخ به سوال اول اشاره کردم؛ یعنی استکبار جهانی خیلی توطئه کرد و استبداد در داخل، فشار بسیاری آورد و موفقیت انقلاب اسلامی ایران در ایجاد این تحول و ایمان به آینده ای بهتر، عاملی موثر بود.

 

به طور کلی تحول داخلی منتظر انفجار است؛ یعنی عین آن فشاری که فراعنه به امت مستضعف بنی اسرائیل وارد کرده بودند که خیلی هم زیاد بود و آنها منتظر رهبر یا حادثه ای بودند که قیام کنند. این قیام، عرش فرعونیان را فرو ریخت. البته فراموش نکنید که هیاهو و حرکت های مستبدان، پوشالی است. سابقا از شیرهای سنگی و قبه های عظیم استفاده می کردند. در خود قرآن درباره فرعون آمده است که مردم برایش خضوع می کردند؛ به همین دلیل مدعی (انا ربکم الاعلی) (نازعات: ۲۴) شد. تعبیر قرآن این است که تا دید مردم همه خضوع می کنند، گفت: «من نه فقط خدای شما هستم، خدای اعلا نیز هستم» و (فاخذه الله نکال الآخره و الاولی) (نازعات: ۲۵) خداوند ضربه اش را در اوج این جبروت زد و درس عبرتی برای قبل و بعدش شد. آن ها قدرت پوشالی هستند. اگر مردم قدرتی از خود نشان دهند و تکانی بخورند، آنها هیچ هستند.

 

 

 

**شما در صحبت هایتان به امید به آینده اشاره کردید. انقلاب در تونس با خودسوزی شروع شد؛ یعنی اوج ناامیدی بود. آیا این اوج ناامیدی با امید به آینده که شما بدان اشاره کردید، هماهنگی دارد؟

 

 

 

البته انسانی که خداوند می آفریند، باید طبعا امیدوار باشد. هیچ انسان ناامیدی نمی تواند تحول به وجود آورد. در روایت هم وارد شده است: (لو لا الامل ما ارضعت ام ولدها و لا غرس غارس شجرها) (مجلسی: ج۷۷، ۱۷۳) ناامیدی در منطق اسلام نیست. (و لا تیئسوا من روح الله انه لا ییئس من روح الله الا القوم الکافرون) (یوسف: ۸۷) ولی این نکته هم وجود دارد که اگر تحرکی انجام می شود، فردی یا مجموعه ای فداکاری می کنند. تحول، بردباری و فداکاری می خواهد. این خودش الگویی برای دیگر توده ها می شود. این کاری که آقای محمد البوعزیزی انجام داد، حرکتی در وجود مردم به وجود آورد. او فردی تحصیلکرده بود که برای امرار معاش به دست فروشی با چهارچرخ روی آورده بود و در واکنش به سیلی پلیس زنی خودسوزی کرد. وقتی که خودش را سوزاند، مردم حرکتی را از خود نشان دادد و دیدند رژیم عقب نشینی کرد. وقتی رژیم عقب نشینی کرد، حملات توده ها هم بیشتر شد و این نهضت عظیم به وجود آمد.

 

 

 

**در این تحولات فکری و فرهنگی، خودآگاهی در جوامع حوزه بیداری به وجود آمد. نقش اسلام چه بود؟ نهادهای اسلامی چه نقشی داشتند؟

 

 

 

به خلاف آنها که می گویند این حرکت، حرکتی خودجوش و واکنشی ناخودآگاهانه و حرکت مردمی صرف بوده است، می بینیم که دین در گام به گام این حرکت ها حضور داشته است. در این تحولات، حرکت های مردمی از مساجد شروع می شد و تظاهرات را مساجد هدایت می کرد. هر چند علما آرام آرام و به صورت خجل و شرمنده وارد صحنه شدند، حضور ائمه جمعه که در میدان ها نماز می خواندند، حالا چه در تونس یا بیشتر در مصر، امام جامعه هایی که نمازجمعه را برپا می کردند و خطبه های نماز جمعه را به قیام اختصاص داده بودند، این ها همه محرک توده ها و تغذیه کننده حرارت انقلابیون بود. شعارها دینی بود. برخی هم اگر صریحا دینی نبود، ضد استبداد بوده است و شعار ضد استبداد هم شعاری دینی است. درخواست آزادی، خواسته ای دینی است. شعارها بر ضد فشار بر زنان برای ترویج بی حجابی بود؛ شعار برضد اسرائیل بود که این ها همه اش دینی است. می خواهم عرض کنم نقش دین را در تمام مراحل قیام می بینیم و این هم شاید به علت تأثیر تجربه های قبلی بوده است. قطعا پیروزی ملت ایران بر طاغوت عظیمی که کل ابرقدرت ها پشت سرش بودند، مدیون همین دین بوده است. این ها درسی دینی برای همه توده ها بوده است.

 

فراموش نکنیم آن صحبتی را که درباره شمال آفریقا عرض کردم. در آنجا حرکت اصلاحی و دینی بزرگی وجود داشت و مردم از سلامت فطری برخوردار بوده و هستند. مردم در شمال آفریقا، رباط، یعنی مرزبانان جهان اسلام بوده و مردمی اهل جنگ و جهاد و به تبع آن متدین بودند. این ها را فراموش نکنیم، همه این ها نقش دین را نشان می دهد.

 

البته موسسات دینی نقش اصلی خودشان را در این انقلاب ها بازی نکردند، معتقدم نقش کمرنگی داشتند. حضور فردی علما وجود داشت؛ اما موسسات دینی، به دولت وابسته بودند. حالا چه در مصر و چه در تونس، شیوخ الازهر تعیین شده خود حاکمان بودند. چون اکثر علما به دولت وابسته بودند، نتوانستند به عنوان موسسه ای فعال حضور داشته باشند. می بینیم در ایران، چون موسسات دینی، از دولت، آزاد بوده و به مرجعیت و حوزه علمی وابسته بودند. به عنوان موسسه، سریع وارد صحنه شدند و به صورت خیلی وسیع تر موثر بودند و انقلاب را به مراحل بعدی رساندند.

 

معتقدم نهادهای دینی ایران نقش اساسی را در رهبری انقلاب داشتند؛ اما نهادهای دینی در تونس و در مصر خیلی موثر نبودند. در یمن، قدرت تاثیرشان بیشتر بود؛ خصوصا که از آغاز، علما وارد صحنه شدند و توانستند مردم را رهبری و بسیج کنند. البته توطئه ها در یمن وسیع بود و نگذاشت انقلاب مراحل طبیعی خود را طی کند؛ چرا که هم استکبار خارجی وارد صحنه شدم و هم رژیم های مزدور در خلیج فارس به عنوان پایگاه اصلی آمریکا دخالت کردند.

 

 

 

** جریان اسلامی در کشورهایی که بیداری اسلامی در آن رخ داده است، در ایجاد وحدت میان گروه های اسلامی چقدر موفق بوده و در جذب مردم بعد از انقلاب چقدر توفیق داشته است؟

 

 

 

احساس می کنم به این مساله در مناطق مختلف، به صورت های متفاوتی عمل شده است؛ یعنی در برخی از جاها مساله وحدت و همکاری بین گروه های اسلامی به خوبی انجام گرفته و در بعضی از جاها، یک جریان راه خود را جدا کرده است. البته بعضا در به پیروزی رساندن حرکت همکاری کردند؛ ولی متاسفانه بعد از پیروزی همکاری نکردند. اهمیت ساختن مرحله بعد از پیروزی، از ساختن پیروزی کمتر نیست؛ بلکه واقعا سخت تر است و باید در این مرحله همه همکاری کنند. احساس می کنم بعد از پیروزی، یا مقداری سستی رخ داد یا حالت حزب گرایی گل کرده و این ها را از هم جدا کرد.

 

مایلم به نکته ای اشاره کنم که متاسفانه شاید بشود گفت پدیده خوبی نبود. زمانی که این حرکت های اسلامی طعم پیروزی را چشیدند، راه سازش را پیش گرفتند. آنان به این سو رفتند که غربی ها ونیروهای ابرقدرت را متقاعد کنند از ایران تبعیت نمی کنند و شروع کردند به انتقاد از ایران. حتی در برخی جاها مثل الجزایر و حتی تونس شروع کردند به انتقاد از تشیع و ادعای این که ایران دارد تشیع را گسترش می دهد. هدف این بود که رضایت غربی ها را به این جنبش ها جلب کنند و کاری نکنند که این حرکت ها کنار زده شوند.

 

بنابراین، این گونه احساس می کنم در وضعیت که اقتضای حال این بود که باید به سمت وحدت پیش بروند و فرمایش های قرآن را بشنوند که وحدت را لطف و تایید الهی مطرح می کند به عکس از آن فاصله می گیرند.

 

 

 

** به نظر می آید در جذب مردم بعد از پیروزی هم خیلی موفق نبوده اند. به خلاف تعبیری که قرآن می فرماید: (اذا جاء نصر الله و الفتح و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا) (نصر: ۱-۲) مشاهده می کنیم که بعد از پیروزی نه تنها نتوانستند مردم بیشتری را جذب کنند برخی از مردم را هم از دست داده اند.

 

 

 

احساس می کنم بعضی از مشکلاتی که دشمن درست کرد آنچنان بود که آنها را از گرایش به مردم و جذب آنان بازداشت. در ابتدا دیدیم در تونس این کارها انجام گرفت؛ ولی این فعالیت بعد از مدتی از جنب و جوش افتاد و ادامه نیافت و تلاش نکردند به گوش مردم برسانند که آینده شان اگر به دست اسلام باشد، خیلی بهتر از گذشته ای است که به دست استبداد بوده است.

 

 

 

** این انقلاب های بیداری در مصر و تونس با جریاهان لیبرالیستی و چپ یا قومیت گرا مواجه هستند. این ها در مقابل این گروه ها چه اقداماتی انجام داده اند و با این معضل ها چه کار می توانستند بکنند که میزان مشکلات را کمتر کنند؟

 

 

 

در مرحله جهاد و فعالیت برای پیروزی، معمولا حرکت های اسلامی با این حرکت های چپ و لیبرال متحد می شوند. همچنان که دیدیم در ایران همه گروه ها زیر پرچم حرکت اسلامی بودند؛ ولی بعد از پیروزی طبیعی است که این گروه ها چهره حقیقی شان را آشکار کنند و با توجه به گرایش های لیبرالی شان، خودشان را کم کم از مسیر انقلاب، اگر به دست رهبران اسلامی باشد، جدا می کنند. در ایران دیدیم حزب توده، فداییان خلق، منافقین و ... کنار رفتند. این طبیعی است و کوتاهی از حرکت اصلامی نیست. ای طبیعت حرکت هایی است که ضد اسلام و دور از اسلام اند. اما در برخی مواقعی دیدیم که مماشاتی بعد از پیروزی انجام گرفت و تا مرحله خوبی پیش رفت. با وجود این در تونس بین حزب نهضت و تشکیلات چپ کارگری درگیری صورت گرفت. امیدوارم با تعقل بتوانند آن را حل کنند. در مصر هم دیدیم که چگونه لائیک ها و ناسیونالیست ها با اخوان به شدت درگیر شدند؛ ولی ملت اصرار کردند رای خودشان را به اسلام گراها بدهند. همین ها اگر حضورشان را بین مردم قوی تر کنند، مردم و توده ها ضامن پیروزی شان می شوند. این مساله را در ایران کاملا می بینیم که بعد از پیروزی انقلاب، امام خمینی سعی کرد حضور مردم را قوی تر کند و به فکر مستضعفان و توده ها باشد. امام تاکید کرد که مردم منبع همه قدرت ها هستند و مردم هم همه به رهبری انقلاب وفادار بودند و وفاداری شان را روز به روز قوی تر و وسیع تر و بیشتر کردند. معتقدم اگر حرکت های اسلامی هم و غم شان این باشد که به توده ها توجه کنند و به قضایا و نیازهای آنها، چه مادی و چه معنوی، رسیدگی کند می توانند از شر این مخالفان نجات یابند.

 

درباره عراق، توصیه ام به حرکت اسلامی عراق این است که هم تشکل خود را قوی تر کرده و هم حضورش را بین مردم شاخص تر و واضح تر کند و بیشتر به درد مردم برسد. خود مردم از راه انتخابات و تظاهرات از نظام دفاع می کنند؛ چنان که دیدید در برابر تظاهرات تصنعی که در الانبار و جاهای دیگر انجام گرفت، توده های مردم در بغداد صدها هزار و هزاران هزار در کنار دولت قرار گرفتند و آن ها دیدند که نیروهایشان چقدر است.

 

 

 

**شما از نقش رسانه آگاه هستید رسانه ها چقدر در تحولات و پیروزی انقلاب و حوادثی که بعد از آن اتفاق افتاده است. موثرند؟ ارزیابی شما درباره وضعیت رسانه ای جریان اسلامی به طور کلی چیست و برای رفع برخی از ضعف های رسانه ای چه باید کرد؟

 

 

 

معمولا تئوری هایی که تحول در جامعه را ترسیم می کنند، می گویند اگر حرکتی در این سه بعد تاثیر بگذارد، توده ها را به حرکت درمی آورد و به پیروزی می رساند: بعد اول بعد فرهنگی، بعد دوم تعلیمی و آموزشی و بعد سوم بعد اعلامی یا رسانه ای است. اگر اسلام گراها بتوانند فرهنگ جامعه را تغییر دهند و فرهنگ لازم برای جامعه را از دو منبع اصیل قرآن و سنت استخراج و جامعه را با آن تغذیه و تعلیم و تربیت را براساس قواعد اسلامی برنامه ریزی و اجرا و رسانه ها را هدایت کرده و در این سه بعد، زندگی را با نام خدا استوار کنند و به نام خدا بخوانند و این امر را در خرد مردم جا بیندازند، خواهند توانست پیروزی را به دست آورند.

 

بعد از پیروزی هم اگر بخواهند این پیروزی ادامه یابد و زمام رهبری جامعه را در دست داشته باشند، باید بر این سه بعد تاکید شدید کرده و توجه کنند که این سه بعد باید در جهت خدا حرکت کند. پس رسانه ها رکن تحول هستند و رکن سازنده حقیقت به توده ها را تشکیل می دهند. باید به این مساله اهتمام ورزید. دشمنان اسلام به این مساله کاملا واقف اند. می بینم آن چنان فضا را ساخته اند که کل جهان در این فضا تنفس می کنند. باید ساختار شکنی کنیم. باید رسانه های قوی داشته باشیم و بدانیم دشمن از چه منبعی حمله می کند. باید نقشه های دشمن را رصد کنیم و برنامه هایی برای خنثی کردن نقشه های دشمن بریزیم. این نیاز دارد به این که سرمایه گذاری بیشتری در رسانه صورت گیرد. احساس من این است که در همه انقلاب ها، سرمایه های مطلوب را نگذاشتند و گاهی هم تصور کردند که این وظیفه ثانوی و درجه دوم است و اولویت ندارد. معقتدم این رکن و قوام حرکتی تغییری است و باید این قوام را تغذیه کامل کرد و اهمیت به خصوصی به آن داد.

 

 

 

**جریان اسلامی در کشورهای حوزه بیداری تا چه حد تلاش کردند از تجربه انقلاب اسلامی در هدایت انقلاب هایشان بهره ببرند؟

 

 

 

معتقدم استفاده های بسیاری از انقلاب کردند و این حرکت ممتدی بود؛ یعنی انقلاب که پیروز شد، اولین ثمره اش را در افغانستان دیدیم که مجاهدان با ابرقدرتی غول آسا مقابله کردند و آن را شکست دادند. شاید شکست شوروی در افغانستان، راه انهدام و فروپاشی شوروی را هموار کرد. بعد از آن دیدیم فلسطینی ها حرکت های مقاومت حزبی و ناسیونالیستی و چپ گرا را کنار گذاشتند و به سمت مقاومت مردمی حرکت کردند و دیدید انتفاضه اول و دوم چقدر با شکوه بود و همین، فلسطینی ها را قدرت بخشید. در عراق، دیدیم که چگونه مردم با همان شعارهای انقلاب اسلامی تظاهرات کردند و با انتخابات پرشور وارد صحنه شدند و بالاخره اسلام گراها برخلاف حضور آمریکایی ها و غربی ها، زمام امور را به دست گرفتند. همین مساله را در لبنان هم دیدیم. مقاومت مردمی براساس دین و با الهام گرفتن از انقلاب اسلامی ایران و ریشه های آن شکل گرفت؛ یعنی عاشورا و امام حسین (ع) و فداکاری در راه خدا.

 

معتقدم موج جدید بیداری در جهان عرب هم حتما از این درس ها استفاده کرده است. دیدیم چگونه توده های مردم از مساجد با تکبیرها و با نمازجمعه ها در میدان ها حرکت می کردند و دیدیم مردم چگونه بعد از پیروزی در انتخابات، به اسلام گراها بله گفتند. در تونس و مصر و یمن این مساله را مشاهده کردیم. پس ریشه ها و شعارها از انقلاب اسلامی گرفته شده است. رهبران این جنبش ها سعی کردند خودشان را به ایران منتسب نکنند و و استفاده از تجارب و تاثیرات انقلاب اسلامی را صراحتا مطرح نکنند، ولی عملا دیدیم که از احساسات دینی استفاده کرده و از شعارهای انقلاب و از تکبیرها و تجارب عملی انقلاب استفاده های خوبی کردند. در قانون اساسی جدید مصر، ۱۲ ضعف اساسی ملاحظه کردم؛ ولی در عین حال جای جای این قوانین دیدم که چگونه از قانون اساسی ما الهام گرفته اند. حتی در ۱۴ جا دیدم از قانون اساسی ایران متاثر است.

 

 

 

** تز تشکیل دولت مدنی با مرجعیت دینی چه معنایی داشته و با دیدگاه جمهوری اسلامی ایران چه تفاوتی دارد؟

 

 

 

در بررسی ترکیب و ساختار شخصیت انسان، اگر بر فرد تمرکز کنیم، ملاحظه می کنیم که فرد هم جهان بینی دارد و هم بینش دارد و هم گرایش های احساسی دارد و هم اراده انسانی دارد و هم رفتار. روایتی از حضرت علی (ع) دیدم که خیلی جالب است. امام می فرماید: «العقول ائمه الافکار و الافکار ائمه القلوب و القلوب ائمه الجوارج و الجوارح ائمه الاعمال) (قدرت تعلق انسان، سازنده تفکرش است، تفکر انسان احساساتش را شکل می دهد و اگر احساسات به جهت خاصی حرکت کرد، کم کم اراده انسان را به دنبال خودش می آورد) حتی دیدم که بعضی از اصولیون می گویند «الاراده شوق موکد) (اراده انسانی معلول شوق ومیل موکد انسان است) خوب اگر احساسات و جوارح انسان تحریک شد، خودش سازنده رفتار اوست این ترکیب هر انسان است.

 

عین همین روند را در جامعه می بینیم؛ می بینیم تعلق و تفکرهای جامعه، احساسات جامعه را به حرکت درمی آورد و احساسات، رفتارها را در این مسیر هدایت می کند. پس نمی توانیم تصور کنیم که در جامعه ای، بینش به جایی برود و احساسات به جای دیگر و رفتار چیز دیگری غیرمرتبط با بینش و احساسات باشد. این پراکندگی در ترکیب شخصیتی جامعه را نمی توانیم تصور کنیم؛ مگر این که آن جامعه، جامعه بی شخصیت و بی هویتی باشد. عین آن تعبیری می شود که فرزدق شاعر عرب، درباره اهل کوفه به امام حسین(ع) گفت: «قلوبهم معک و سیوفهم علیک» (دل هایشان با شما و شمشیرهایشان علیه شماست) این جامعه بحران هویت دارد؛ دلش یک جا و شمشیرش جای دیگر است.

 

لذا مرحوم شهید مطهری بحثی دارد که خیلی زیبا گفته است. ماتریالیسم اعتقادی به طور طبیعی ماتریالیسم اخلاقی را به وجود می آورد. اما امتی که ماتریالیسم اعتقادی دارد، ولی رفتارش روحانی است یا جور دیگر است یا برعکس، ایده های ایمانی دارد، ولی رفتارش مادی است، این ها تا مدتی هست؛ ولی کم کم با هم یکی و هماهنگ می شود. در استدلال به آیه نورانی قرآنی (ثم کان عاقبه الذین اساوا السوای ان کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزون) (روم: ۱۰) واژه «اساوا» به رفتار اشاره می کند و «ان کذبوا بآیات الله» نتیجه آن است.

 

بنابراین، تصور نمی کنم بتوان بین مرجعیت دینی و اعتقادی و رفتار مدنی آزاد از دین جمع کرد. اگر مرجعیت دینی است، باید کل زندگی دینی باشد و اگر مرجعیت لیبرالیسم است، جامعه هم باید لیبرال باشد. اما این که تصور کنیم امتی به اسلام اصیل اعتقاد داشته باشد و به سمت رفتار لیبرال برود، نمی شود. البته اگر ما جامعه مدنی را به عنوان جامعه لیبرالی تفسیر کنیم، اما اگر معنای جامعه مدنی، جامعه ای باشد که مردم در آن حکومت می کنند، تناقض بین مردم سالاری و پایه های دین نداریم؛ چنان که دیدیم پایه های نظام جمهوری اسلامی بر مردم سالاری دینی استوار است. به عبارت دیگر، دین مساحت ثابتی دارد که نمی توان به آن دست زد و نیز مصاحتی آزاد دارد. به تعبیر مرحوم شهید آیت الله سید محمدباقر صدر، «منطقه الفراغ» یا فضای باز دارد. در این منطقه، مردم می توانند در چهارچوب های اخلاقی ثابت، خودشان تصمیم بگیرند.

 

 

 

**اگر بخواهیم انقلاب اسلامی را با انقلاب ها مقایسه بکنیم، به عظمت آن پی می بریم؛ چون با آنها خیلی تفاوت دارد؛ مخصوصا به لحاظ رهبری آن و به لحاظ ایدئولوژی اسلامی که به عنوان ایدئولوژی انقلاب پذیرفته شده است. رهبر انقلاب جایگاه مرجعیت دینی را داشت و مردم هم به اسلام گرایش داشتند. مردمی که با این انقلاب آمدند، پذیرفتند که همه هزینه های انقلاب خودشان را بپردازند و خودشان را آماده سختی ها کردند و به دنبال مطالبات زودرس از انقلاب نبودند. شاید تصور شود این نوع مقایسه، مقداری کاستن از ارزش انقلاب های دیگر باشد؛ اما به هر حال اگر انقلاب اسلامی را الگو در نظر بگیریم، ملاحظه می کنیم که شاخص های استاندارد انقلاب را داشت؛ یعنی رهبر و ایدئولوژی و مردم. مردم ما واقعا می بینند که انقلاب ایران چیز دیگری بود.

 

 

 

اینکه قانون اساسی ما هیچ یک از نقایص موجود در قانون اساسی مصر را ندارد، معلول همین است. نتیجه وجود رهبری ولایتمدار در ایران این بود که توده های مردم، رهبر را ولی امر می دانستند. ولایت مفهوم مقدسی است؛ یعنی واقعا حاکم و ولی امر، مربی جامعه و سازنده ایدئولوژی جامعه و حتی سازنده ترکیب احساسات جامعه است. هم مردم به او و هم او به مردم عشق می ورزند. این ولایت را تشبیه می کنم به حرکت پیغمبر اکرم (ص) هنگامی که به سوی بدر حرکت کرد. همه مسلمانان روزه دار بودند. پیغمر فرمانده بود؛ مسلمانان عاشقش بودند و کل زندگی شان را به او تقدیم می کردند؛ این ولایت، در این گونه انقلاب ها و این طور جوامع خیلی کم و ضعیف است. انقلاب اسلامی ایران از همان حالت حکومت ولایی برخوردار است و البته هر چه محبت و خدمت متقابل بیشتر شود، می توانیم به حکومت پیغمبر نزدیک تر شویم. یکی دیگر احساس مردم است که در حین کار، مانند کسی هستند که نماز می خواند و عبادت می کند.

 

 

 

**حضرت آیت الله تسخیری، با توجه به این که ساختار اجتماعی دو کشور، متفاوت است، ایا چنین چیزی مثلا در مصر با این واقعیت موجود محقق شدنی بوده؛ ولی در این زمینه کوتاهی شده است؟

 

 

 

نه در مصر نیروهای ضد اسلامی و غیراسلامی قوی هستند؛ چه نیروهای باقی مانده رژیم مبارک و چه ساختار روحانیت وابسته به دربار. دیروز با یکی از شخصیت های مهم عراق جلسه داشتم می گفت نفوذ آیت الله سیستانی صد برابر نفوذ دستگاه رسمی در عراق است؛ یعنی ایشان با نوشته ای در حد نیم خط، می تواند در مردم اثر بگذارند. این، تابع اعتقاد مردم است. مهم هم نیست که این رسمی باشد یا غیررسمی؛ مهم ارتباط مرجعیت با مردم است با اینکه آگاهی مردم آنچنان نیست که ما تصور می کنیم پس هر چه آگاهی مردم افزایش یابد و هر چه روحیه ولایی بیشتر شود به اوج جامعه زمان انقلاب نزدیک تر می شویم.

 

 

 

**در صورت امکان، پنج نفر از شخصیت هایی را نام ببرید که در مصر در بیداری اسلامی موثر بودند.

 

 

 

در رأس آنها مرحوم حسن البناء است که افکار و اندیشه های او بسیار در این باره مهم و موثر بوده است. یکی دیگر از شخصیت های موثر شیخ محمود شلتوت بود. شیخ شلتوت روحیه تقریبی بین مذاهب را در جامعه مصر به وجود آورد و جریان شد؛ به نحوی که حتی همین رییس کنونی الازهر، شیخ احمد الطیب، از اندیشه تقریبی، متأثر و از فکر تکفیری ایشان، دور است. شخصیت سوم در مصر، عبدالناصر با روحیه انقلابی بود. او روح انقلابیگری را به وجود آورد. با وجود اینکه خیلی ها مخالف وی بودند، در این زمینه موفق بود. شخصیت پنجمی سراغ ندارم که بتوانم در کنار این چهار نفر قرار گیرد؛ لذا تمامی رهبران این انقلاب مرده اند و این فرقی، اساسی با رهبری در انقلابمان است: رهبر انقلاب ما زنده بود و خودش قبل و بعد از پیروزی حضور داشت و مشکلات انقلاب را حل می کرد.

 

شخصیت تونس هم مرحوم بن عاشور بود که صاحب تئوری مقاصد الشریعه است و در کنار او، شیخ محمد صالح النفیر بود. او از شخصیت های بزرگ دانشگاه زیتونه بود و شاگران خوبی تربیت کرد. وی جزو معاصران محسوب می شود و معاصر شیخ شلتوت و در دهه چهارم قرن گذشته بود. در کنار اینها، شیخ راشد الغنوشی، از بزرگان جنبش اسلامی تونس، است. اندیشه های او به ما هم نزدیک است؛ ولی متاسفانه نیازهای سیاسی، مقداری او را از ما دور کرد.

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد